راستش رو بخواید این آخره سالی نمی خوام کامتون رو تلخ کنم و شیرینی عید رو به کامتون زهر کنم...اصلا" قصدم این نیست که ناراحتتتون کنم...فقط اینو بدونید که چند وقتیه خیلی به مرگ خودم  فکر می کنم...اشتباه نکنید...نه از روی افسردگی و دلمردگی بلکه چند وقتیه با خودم فکر می کنم اگه من بمیرم چه چیزی انتظارم رو می کشه و عکس العمل اطرافیانم چیه؟؟نمی دونم چرا؟؟اما برام خیلی این موضوع مهم شده...به این مطلب با دید طنز نگاه کنید و بس!!!!قصد من فقط اینه که مرگ رو برای خودم ساده و عادی جلوه بدم و ترسم ازش کم بشه...همین!!!!فقط به دور از شوخی بگم که:درست همون لحظه ای که روحم از کالبدم جدا بشه دلم برای پدر و مادرم و شوورم پر می کشه که دیگه نمی تونم کنارشون باشم...دلم برای نوازش ها و بوسیدنشون تنگ میشه...می دونم خیلی بهشون سخت می گذره و همین بیشتر اذیتم می کنه....شاید دور شدن از عزیزانم سخت ترین عذاب ها باشه حتی از سوال های نکیر و منکر هم سخت تر!!!!!

 

حالا می خوام از این جا نوشته ی طنزم رو شروع کنم و عکس العمل شما دوستانم رو وقتی خبر مرگ منو بشنوید بنویسم...بازم میگم اینا همش شوخیه!!!!خودم می دونم که خیلی دوستم دارید و ازدست دادن من براتون خیلی سخته!!!حمید مصدق یه شعری داره که به همین موضوع می پردازه .. این شعر رو محسن چاووشی هم به صورت ترانه اجراش کرده...مصدق میگه:آن زمان که خبر مرگ مرا می شنوی روی خندان تو را کاشکی می دیدم...شانه بالازدنت را بی قید...و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد!!!!و تکان دادن سر...کاشکی می دیدم...خب ایشون در مورد برخورد معشوقه  شون این شعر رو گفتن..مطمئنم شما این طور سنگدلانه با موضوع مرگ من برخورد نمی کنید و عکس العمل هایی نشون میدید که گفتنشون خالی از لطف نیست!!!به ترتیب کسایی که آپ کردن و اومدن بالا شروع می کنم!!!!

 

غذای متفاوت(الهام جون):الهام جون وقتی خبر مرگه من و می شنوه بعد از گفتن یه آخی از ته دلش(یعنی دلش سوخته) به خودش میگه:این بیچاره آرزو داشت یکی از اون کیک های بلک فارست(جنگل سیاه )منو بخوره...کاشکی اونجا بودم و براش درست می کردم که لااقل بچه ناکام و نخورده از دنیا نره!!!از طرفی می تونم براش خیرات کنم از همین جا...اما ولش کن..گرون درمیاد خیلی همون فاتحه می خونم براش!!!!!

فقط من فقط تو (نسیم جون):دلش خیلی برام می سوزه و مطمئنم که کلی برام خیرات هم می کنه...فقط نسیم جون یادت باشه از اون چیز میز خوشگلایی که درست می کنی حتما" برام درست کن چون روحم با اونا شادتر میشه!!!!

بهشت و جهنم(جوجوک جون):اینو  میتونم روش قسم بخورم که تو بچه های وبلاگی از همه بیشتر جوجوک برام گریه می کنه...و مدام از این و اون در حال پرس و جو کردنه که چطور سقط شدم!!!!!جوجوک جان اینقده خودت رو اذیت نکن...جوجوک جان..با گریه که چیزی درست نمیشه...یکی از اون لازانیاهای پر پنیرت درست کن و برام خیرات کن...صد در صد به روحم می رسه!!!!

دنیای گل بانو(گل بانو جون):همش پیش خودش میگه آخی این دختره چقده دوست داشت منو یه باره دیگه مثل اون زمونا ببینه...منم دوست داشتم ببینمش آخرش هم متوجه نشدم این دختره کدومشون بود... اما خب قسمت نشد دیگه!!!چه کنیم...حالا بریم سراغ کلاس درسمون که دانشجوها عطش یادگیری دارن و استاد باید روحیه اش همیشه بیست باشه!!!

نازگل مامان(مریم جون):مریم جون از اونجایی که یه مادره دلش خیلی می شکنه و ناراحت میشه اما خب اون سره دنیا چه کاری ازش بر میاد به نظرتون؟؟؟همون یه فاتحه رو می خونه و والسلام!!!!

قلاچ:قلاچ جان هم از اونجایی که ابراز احساسات و عاطفی بودنش رو نه شنیدیم نه دیدیم فکر کنم خیلی منطقی و جدی با قضیه برخورد می کنه و به گفتن:"مرگ حقه"قناعت می کنه...همین!!!!

آبنوس(شین جان!!!):خدایی شین هم خیلی گریه می کنه چون می دونم هنرمنده و دلش عین خودم نازک و شیشه ای!!!!اما پیش خودش میگه:دیگه از این به بعد با کی پشت تلفن صحبت کنم؟؟و کلی با یادآوری این موضوع اعصابش خورد میشه که یه پایه تلفن بازی رو از دست داده!!!!

من و هسملی(جوجو قناری خانم):ایشون که کمی تا قسمتی ناراحت میشن و پیش خودشون میگن:ای وای کاش یه محبتی یه دست نوازشی به سر این بنده خدا می کشیدم که اینقده از من نترسه...چقدر حیف شد..اما دیگه چه کنیم...پشیمونی سودی نداره!!!!

not only...but also(خاتون عزیز):عکس العمله خاتون:ای وای مرد؟؟؟کاش براش چند تا از اون کار دست ها می فرستادم ها؟؟؟نمی دونستم که می میره و گرنه با فرستادن چند تا از اون کارام دلش رو شاد می کردم..

قندک میرزا(عمو قندک جان):بنده که تو عمرم عمویی نداشته ام اما خدایی اش این عمو قندک اینقدر به من لطف دارن که جای عموی نداشته ام هستن...عمو قندک وقتی خبر رو میشنوه خیلی ناراحت میشه که دیگه نمی تونه عکس هام رو ببینه و از اینکه یه هنرمند از جمیع هنرمندها کسر شده صد افسوس می خوره و تو دلش میگه کاش زودتر می رفتم و می دیدمش!!!!

ترنم زندگی(بهار جون):بهار جون وقتی خبر رو میشنوه پیش خودش میگه:کاش حداقل یه بار به کامنت هاش جواب می دادم و این بیچاره آرزو به دل از این دنیا نمی رفت....چقدر آرزو داشت بنده خدا!

من و آقا خروسه (بازیگوش جان):بازیگوش جان بعد از مرگم صد در صد یه پست رو به بنده اختصاص  خواهند داد و پیش خودش میگه:کاش می رفتم می دیدمش...چقدر سر این موضوع با هم کل کل کردیم...کاش قرار وبلاگی می ذاشتیم!!!!

هر آنچه من می خواهم(جوجو جون):یکی از کسایی که خیلی ناراحت میشه صد در صد جوجوئه...اما چه کنه که کاری از دستش بر نمیاد...خودش کار و درس و هزار گرفتاری داره..فکر کنم چند روزی تو لاکه خودش باشه بعدشم میاد بیرون دیگه!!!!

امیرضا دنیای مامان و بابا(مامان امیر رضا):بعد از شنیدن با خودش میگه:طفلکی چقدر دوست داشت بیاد تهرانو یه شب خونه مون خراب بشه اما منه بد جنس همه اش دودره اش کردم!!!!الهی بمیرم...بچه خونه ی منو ندیده از دنیا رفت....

مطبخ رویا(رویا جون):از اونجایی که بسیار کدبانو و قابل تشریف دارن فوری دست به کار میشن و برام حلوا شله زرد و پلو خورشت خیرات می کنن...دستشون درد نکنه!!!!فقط لطفا" چرب و چیلی باشه..این دنیا که نتونستیم چرب و چیلی بخوریم باشد که آن دنیا از چربی و چیلی بودن سیراب شویم!!!!

تاکسی نوشت(اسمش رو نمی دونم!!!!):این آقا با خودش میگه چقدر حیف شد که این اواخر اینقدر کم به وبلاگش می رفتم و از نظراتم بیچاره رو بهرمند نمی کردم!!!!خدا بیامرزدش اما عجب کارگاه کاستری بود برای خودش(یعنی من!!!)

یادداشتهای یک عزرائیل(عزرائیل بانو):فکر کنم با شنیدن این خبر اولین چیزیکه توجهش رو جلب می کنه اسم وبلاگش باشه و فکر کنم تصمیم بگیره اسمش رو عوض کنه!!!

الطاف خداوندی(ناردونه جون):مطمئنم که ناراحت میشه و از اونجایی که ایشون هم در آشپزی ید بیضایی دارن فوری دست به کار میشه و از اون شیرینی سنتی های تبریز برام خیرات می کنه..دستت درد نکنه!!!!

فقط واسه ی تو(فرناز جون):ایشون هم مثل خودم دل نازکه و رئوفه و کلی از شنیدن خبر دل شکسته میشه...فرناز جون غصه نخور دنیا محل گذره..باید رفت...فرناز با خودش میگه:بیچاره چقدر تاریخ عروسی ام رو می پرسید حتما" دوست داشت بیاد بنده خدا...خدا بیامرزدش!!

سیب سرخ(فرشته جون):ایشون هم مثل بقیه ی دوستان زانوی غم بغل خواهند گرفت..اما بیشتر از همه بهم خدابیامرزی میده و با خودش میگه:بنده خدا خیلی آدم خوب و با معرفتی بود..یادمه تو زمون پایان نامه ام کلی تعارف تیکه پاره کرد که تو کارهام کمکم کنه..

بهشت کوچک من(سرندیپیتی عزیز):با خودش میگه:وای محبوبی (آخه منو اینجوری صدا می کنه)و کلی از خودش ابراز احساسات در وکنه و گریه و از این حرف ها و درادامه میگه:چقدردوست داشتم ببینمت..آخرم نیومدی اینجا!!!

سرآشپز(حانیه جون):ایشون هم که اون وره دنیاست و نمی تونه کار خاصی انجام بده اما پیش خودش میگه:یادش بخیر چقدر با همدیگه راجع به سایت آپلود عکس تبادل نظر کردیم!!!

تازه عروس و دوماد(پرپر جون):ایشون اولین دوست وبلاگیه بنده بودن و از این جهت مطمئنم خیلی ناراحت میشن و با خودشون میگن:کاش دفعه ی قبلی که رفته بودم شمال می رفتم و می دیدمش....و ادامه میده:حالا خدا بیامرزدش اما چقدر بدقول بود آخر هم عکس هاش رو برام نفرست...اما پشت سر مرده خوبیت نداره صحبت کردن...خدا بیامرزدش!!!!

خانم م و آقای ب(مریم جون):با خودش میگه:چقدر منو خوب راهنمایی میکرد...یه پا مشاور بود برا خودش...کاش اون دفعه که ازم درخواست یه چیزی کرده بود دست رد به سینه اش نمی زدم...بیچاره ندیده از دنیا رفت...

همه زندگی من تینا و سینا (خواهر شوور کوچیکه...تیلا جون):خب از اونجایی که ایشون خواهر شوور کوچیکه ی بنده هستن تو مراسم ختم به طور فعال حضور دارن و لازم نیست زیاد پیش خودشون فکر کنن که چنین و چنان...اما می دونم از اینکه عروس شاد و با نشاطی چون منو از دست دادی خیلی ناراحت میشی...فقط ببخش مطمئنم مثل همیشه تو مراسم ختم هم دست از کمک کردن بر نمیداری قربون دستت...ایشاا... عروسیه بچه هات!!!

دو عاشق(ستاره جون):ایشون هم ناراحت میشن اما دقیقا" نمی دونم چه عکس العملی نشون میدن اما با خودش میگه:بنده خدا وقتی داشتم می رفتم مشهد چقدر التماس دعا داشت...خدا رحمتش کنه اما اینو بدون ستاره جون به خدا من راضی نیستم تو یه قطره اشک هم بریزی چون نحیف و لاغری عزیزم.گریه کنی میخوای چی بشی دیگه؟؟

عکس های ناشیانه از یک عکاس ناشی(آقای نوشاد):ایشون خبر مرگ منو فکر کنم چند سال بعد ترش بشنوه اینقده که سرش شلوغه و نمیاد تو نت!!!!اما وقتی خبر دار شد میگه:بنده خدا لااقل درست و حسابی از اون دوربین اش هم استفاده نکرد...منو کچل کرده بود از بس سوال می پرسید...خدا رحتمتش کنه اما خیلی به همه چی گیره سه پیچ میداد!!!!

شاعرانه های هنگامه(هنگامه جون):هنگامه جون در وصف من حتما" یه شعری میسراید و برام یه غذای خیراتی بار میذاره اون سرش ناپیدا!!!

حکایت های مهام(الهام جون):ایشون فکر کنم ناراحت بشن و با خودش میگه:چقدر اون روز منو اذیت کردها..اما خدا از سر تقصیراتش بگذره آخر هم نشد بیاد تهرانو و بریم بگردیم...چه چت هایی با هم می کردیم...چند تا نیشخند برای هم می فرستادیم جیگرمون حال میومد..

رویای سپید(توفول جون):با خودش میگه:ای وای چقدر هم این محبوبه با معرفت بود...به قبرش نور بباره...همش احوالاتم رو جویا میشد...آخرهم قسمت نشد برم یه وبلاگ دیگه و آدرسم رو بهش بدم!!!

طناز...لی لی آشپز....طبیعت گرد و ژورنال غذای لادن هم فکر کنم دیر خبر دار بشن...چون اصلا" نه آپ می کنن نه میان پیشم...اینا هم اگه بشنون ناراحت میشن اما جریانات زندگی و گذر زمان همه چی رو حل میکنه عزیزانم...

خانم م و آقای الف:این دو هم استانی عزیز وقتی میشنون:خانم میم که ناراحت میشه و با خودش میگه:الهی بمیرم بیچاره زانواش هم درد میکرد و ازم نشونیه دکتر گرفت...کاش می رفتم دو قدم راهو می دیدمش..آقای الف هم که منو نمی شناسه!!!!پس عکس العملی نخواهند داشت!!!

زهرا جون(از مالزی):میگه:وای بیچاره...آخه چرا این جور شد؟؟کاش دفعه ی قبلی باهم هماهنگ می کردیم و می رفتم خونه شون...درسته فسنجون بهمون نمی داد اما خب بیرونمون هم نمی کرد....نشد که بشه!!!!

المیرا(المیرای اولی):ایشون که فوق العاده احساساتی هستن و میگه:آخی...جانم....عزیزم...گلم...قشنگم...چرا..تو جوون بودی که...آخر هم نیومدی دبی ببینمت...نشد که خونمون هم دعوتت کنم...نشد با هم بریم کاباره!!!!

فرشته جون(از آلمان):ایشون که کلی غصه می خوره و با خودش میگه:وای بیچاره چقدر آرزو داشت از اون وسیله های شهر بازیهای پیشرفته رو سوار بشه ها...قرار شد بیاد آلمان تا من ببرمش بگردونمش....بیچاره آلمان ندیده از دنیا رفت!!!

شاد باشید دوستان من!!!!!


پ.ن:در بعضی جاهای پست یه خورده زیادی خودم رو تحویل گرفتم...شما زیاد جدی نگیرید!!!!!!

پ.ن:اگه عکس العمل بعضی از بچه ها رو جا انداختم یا به خاطر این بوده که تازه باهاتون آشنا شدم و با روحیاتتون آشنا نیستم یا اینکه حافظه ام یاری نمی کرد و بعضی از بچه ها رو جا انداختم....در هر صورت منو به بزرگواریه خودتون ببخشید...

پ.ن:راستی من شکمو نیستما...همون جوری اسم اون غذاها رو آوردم برای خالی نبودن عریضه!!!!

پ.ن: اون آهنگ محسن چاووشی رو براتون میذارم...دوست داشتید دانلود کنید و گوشش کنید...من خیلی دوستش دارم

خبر مرگ...از محسن چاووشی