نوروز امسال به روایت تصویر:عکس های سیزده بدر!!

دوستان عزیزم اگه عکسی باز نشد روی عکس کلیک راست کرده و گزینه ی show picture رو بزنید...امیدوارم که همه ی عکس ها باز بشن!!!!

اوله اول میخوام از همه ی دوستایی که برام کامنت گذاشتن و برام آرزوی سلامتی کردن تشکر کنم....تشکر کنم از ریحانه جون که برام یه دعای مخصوص فرستاد...تشکر کنم از قندک میرزای مهربون که برام نسخه پیچید....ممنون از فرشته ی عزیز که از راه دور تعارف دارویی کرد و ممنون از هولدن کافیلد عزیز که اوضاع رو غنیمت شمرد و بنده رو تیکه بارون کرد!!!!خب این از تشکر نامه ها...ایشاا... تو شادی هاتون شرکت کنیم!!!چه ربطی داشت؟!!!نمی دونم!!!!دیروز دیدم روز آخره فروردینه به خودم نهیب زدم:ده خجالت بکش محبوبه...فروردین داره تموم میشه تو هنوز عکس های عیدتم تموم نکردی...بدو بدو برو عکس ها رو بذار...محبوبه هم که خجالتی و باحیا سریع خودشو جمع و جور کرد و اومد که پست بذاره....اما نمی دونست که سرویس های هندلی بلاگفا و پرشین گیگ پستش رو درسته قورت میدن و اون باید امروز یه بار دیگه همه زحمت های دیشب رو تکرار کنه!!!!!قبل از پست امروز در مورد زانوم ام براتون بگم چون بعضی از دوستان جویای احوالم بودن و خواستم توضیحی هر چند کوتاه داده باشم:وقتی رفتم فیزیوتراپی خانم دکتره اونجا یه بار دیگه پاهام رو معاینه کرد و تشخیص داد که التهاب زانوی راستم خیلی بیشتر از پای چپمه در صورتی که دکترم بهم گفته بود پای راستت اصلا" مشکل نداره البته بنده خدا گفت که امکان داره این زانوت هم دچار مشکل بشه و خلاصه اینکه وقتی پامون به فیزیوتراپی باز شد دو تا زانو ام هم ورم کرده بودن و به قول خانم دکتره:التهاب داشتن!!!!می گفت برای سن تو خیلی زوده که اینجوری بشه زانوهات و مشخصه که به زانوهات خیلی فشار آوردی...وقتی بهش گفتم که حتی رو صندلی هم چهارزانو می شینم نزدیک بود شاخاش دربیاد و با یه حالتی که هر وقت یادم میاد خندم میگیره بهم گفت:نکن این کارها رو با خودت!!!تا الان ۵ جلسه است که منو شوور فیزیوتراپی میریم و ۵ جلسه ی دیگه از جلسات فیزیوتراپی مون مونده...ورم زانوهام تا ۹۰ درصد از بین رفته...قبل از اینکه فیزیوتراپی برم فکر می کردم زانوهام آب آورده اما خانم دکتره گفت این فقط ورمه و آب نیست...(خدا رو شکر!!!!)خانم دکتره بهم گفت:مشکلت خیلی زود طی یک ماه حل میشه اما بنده رو از استپ نازنینم ۳ ماه محروم کرد و تاکید اکید کرد که بپر بپر در باشگاه ممنوع!!!!اینم بگم که خیلی ها تو فیزیوتراپی از اینکه منو شوور با هم تحت درمانیم تعجب می کنن...یه خانمه که ازمون پرسید:تصادف کردید؟من و شوور هم بهشون میگیم:از تفاهمه زیادیه که دوتامونم دچار مشکل زانو شدیم!!!!خلاصه ی کلوم اینکه نگران نباشید...دوستتون سرحال و قبراق نشسته پشت کامی و داره براتون آپ می کنه...دردم خیلی کمتر شده و بیماری ام دیگه داره نفس های آخر رو می کشه!!!!بزن کف قشنگه رو!!!!

امسال سیزده بدر با خانواده ی مادری ام رفتیم سیزده بدر یعنی:۴ تا از دایی هام به همراه خانواده هاشون و خاله ام...خیلی خیلی خوش گذشت...رفتیم به طبیعت اطراف املش...یه جایی بالاتر از منطقه ی " لات و لیل "..هوا یه کم سرد بود....اما طبیعت فوق العاده قشنگ بود...

شروع حرکت از خونه ی دایی ام بود...روبروی خونه ی دایی ام یه باغه که توش پر از بوته های تمشک و چند تا درخته...قل از حرکت به سمت مقصد من فرصت رو غنیمت شمردم و رفتم و از شکوفه های درخت هاش عکس گرفتم...تموم شکوفه هایی که تو عکس های پایین می بینید شکوفه های درخت آلوچه است...

 

برای دیدن عکس بالا در سایز بزرگ اینجا کلیک کنید...

حالا می رسیم به اونجایی که ما سیزده مون رو اونجا بدر کردیم!!!!از یه طرف کنار رودخونه بودیم... 

برای دیدن عکس بالا در سایز بزرگ اینجا کلیک کنید...

و از یه طرف روبرومون کوه های پوشیده از باغ های چای بود...

برای دیدن عکس بالا در سایز بزرگ اینجا کلیک کنید...

رودخونه ای پر از ماهی....به محض رسیدن شوور و شوهر دختردایی ام بساط ماهی گیری رو ردیف کردن و یه تعدادی هم تونستن ماهی بگیرن...

برای دیدن عکس بالا در سایز بزرگ اینجا کلیک کنید...

بله..این هم صید شوور جان من!!!!ماهیه کولی!!!!معرفیه دست هادست بالایی شووره و دست پایینی دختر دایی من!!!!

من این عکس پایینی رو خیلی دوست دارم...به رنگ های پولک های ماهی دقت کنید....

عکس پایین هم اونجاییه که بساطمون رو روی زمینش پهن کردیم و نشستیم...

کوه های روبرومون هم پوشیده از باغ های مرکبات بود...

اونجا پر بود از گل های وحشیه بسیار ریز...ظریف و کوچیک بودن اما در حین حال زیبا و خوشرنگ!!!

برای دیدن عکس بالا در سایز بزرگ اینجا کلیک کنید...

برای اینکه بدونید چقدر ریز بودن از مقیاس انگشتم استفاده کردم!!!!مقیاس انگشتی!!!!

اینم یه نمونه ی دیگه از همون گل های ریز وحشی...وقتی داشتم این عکس ها رو می گرفتم چون داشتم با چش و چال و دوربینم تو زمین فرو می رفتم همه یکی یکی می پرسیدن:محبوبه داری چیکار می کنی؟؟و من:

برای دیدن عکس بالا در سایز بزرگ اینجا کلیک کنید...

اینم که دیگه معرفی نداره:کباب مخصوص سیزده بدر!!!!جاتون خالی...کباب ترش و کباب چنجه!!!

اینم کاهو سکنجبینه مخصوصه عصر روزهای سیزده بدر!!!!

هوا که سرد بود کنار رودخونه هم که نشسته بودیم کاهو سکنجبین هم که خورده بودیم پس طبیعتا" داشتیم یخ می کردیم به همین خاطر دوستان زحمت کشیدن و آتیش رو به راه کردن و دور هم جمع شدیم و گرم شدیم!!!!دوستان صاحب سبک و صدا برامون چهچه زدن و آواز خوندنو مجلس رو گرم تر کردن و ما هم الکی خوش بودیم و می خندیدیم!!!!

اینم آخرین عکس های این پست که اختصاص داره به یه گله اسب که اون وره رودخونه در حال جولان دادن بودن که من با ترکوندن زوم دوربینم موفق شدم چند تا عکس ازشون بگیرم..از اونجایی که اسب حیوون مورد علاقه ی منه دلم نیومد که این پست بی اسب بمونه!!!!

دیگه بهتون نمیگم:امیدوارم از عکس ها لذت ببرید چون مجبورید که لذت ببرید..اصلا" باید لذت ببریدچون این پست حسابی رو اعصابم پیاده روی کرد!!!!


پ.ن:مه مه جون اسم اون روستایی که ازم پرسیده بودی " لیلیم " (lilim) بود!!!!

 

 

 

 

 

 

 

اپیدمی زانویی!!!!

نمی دونم یادتون هست یا نه که چند وقت پیش توی یکی از پست هام بهتون گفته بودم زانو ام درد می کنه و فکر کنم دلیل اصلی اش زیاد نشستن پشت کامی و در عین حال بد نشستن من روی صندلیه...حدود یه ماه پیش هم آدرس یه دکتر خوب رو از دوست خوب وبلاگی ام خانم میم گرفتم اما هر چقدر زنگ می زدم مطبشون که وقت بگیرم گوشی رو بر نمی داشتن...سهل انگاری خودم و دست کم گرفتن دردهام از طرف خودم و شوور باعث شد تا همین دیشب پیش پزشک نرم تا اینکه....بالاخره طلسم شکست و توی همین شهر خودمون پیش یه متخصص ارتوپدی وقت گرفتیم...شوور خودش چند هفته پیش رفته بود پیشش...کار شوور که به جاهای باریک کشیده بود و درد زانو امونش رو بریده بود تا جایی که لنگان لنگان راه می رفت...پزشک هم تشخیص داده بود که متاسفانه آرتروز زانو گرفته و بهش گفته بود:به خاطر وزنت و همچنین شرایط کاریت۲۰ سال زودتر آرتروز گرفتی و گرنه همه ی افراد تو سن ۵۰ سالگی به بالا به این بیماری دچار میشن...خلاصه برای شوور فیزیوتراپی نوشت و یه مقدار دارو و بهش گفته بود باید خیلی رعایت کنی و جلوش رو بگیری که مشکلت از این بیشتر نشه...وقتی من از درد زانوم می نالیدم مامانم می گفت:دخترم چیزی نیست پاهات رنجیده شده...یه خرده بهش استراحت بده خوب میشه..شوورم بنده خدا وقت سر خاروندن نداشت اما اون وسط مسطا می گفت:محبوبه زانوی تو هیچ مشکلی نداره چون وزنت پایینه!!!!خب منم یه خورده قضیه رو پشت گوش انداختم تا دیشب که پزشک پام رو معاینه کرد و تشخیص داد که زانوی سمت چپم دچار بیماری  "نرمی غضروف زانو(كندرومالاسي)" شده.... حتی گفت زانوی سمت چپت یه مقدار ورم داره و مقداری هم آب آورده...بهم گفت:اگه یه خورده دیرتر میومدی زانوی سمت راستت هم دچار همین عارضه می شد و غضروف زانوی چپت که نرم شده بود به مرور زمان تکه تکه می شد و می ریخت توی کاسه ی زانوت!!!!برام یه قوطی کپسول غضروف ساز و دو تا آمپول و یه قرص نوشت و ۱۰ جلسه فیزیوتراپی!!!!و بهم یه نرمش گفت که باید روزی ۱۰۰۰ بار انجامش بدم!!!!بهم گفت باید خیلی مراعات کنی...ازم پرسید فکر می کنی به خاطر چی اینجوری شدی؟؟منم گفتم:من زیاد پشت کامپیوتر می شینم اونم خیلی به طور خیلی بد...من چهارزانو پشت کامپیوتر می شینم...بعد گفت مشکل زانوت از همین جا شروع شده..از این به بعد فقط تا ۲۰ درجه باید زانوت رو خم کنی و بیشتر از این خطرناکه و بهم گفت که:تا دو ماه باید رعایت کنی تا کاملا" بیماری ات خوب بشه...منم امیدوارم رعایت کنم و خوب هم بشم...خبر بدتر این بود که بهم گفت:بالا و پایین رفتن از پله و استپ برات خیلی بده...و هیچ چیز برای من سخت تر از این نبود که تو ایروبیک بخوام استپ کار نکنم...آخه من عاشق کار کردن با استپم!!!!بهش گفتم اما بهم گفت:باید یه مدت استپ رو کنار بذاری!!!!خلاصه حالم گرفته شد اساسی.....حال گیری شدیدتر شد وقتی که امروز صبح نوبت کار کردن با استپ تو باشگاهمون بود و من مجبور شدم روی زمین معمولی همون کار رو انجام بدم و کلی حسرت بخورم!!!!قضیه رو چند تا دوستای باشگاهی ام فهمیدن...با مربی ام هم مشورت کردم چون خودشم تابستون گذشته فهمیده بود که غضروف های دو تا پاش بر اثر ورزش زیاد به طور کلی از بین رفته ان...کلی بهم راهکار داد و کلی وسط ورزش هوامو داشت...برام اسم یه ژل رو هم نوشت که تسکین دهنده ی درده...بهم گفت که کله پاچه خصوصا" پاچه واست خوبه...بنده خدا فکر می کرد من از این بچه سوسول هام  که از کله پاچه بدم میاد چون بهم گفت:آخه من خودم دوست دارم و برای مریضیم هم زیاد استفاده کردم منم فوری خیالش رو راحت کردم و گفتم:اتفاقا" منم دوست دارم خانم د!!!!گفت پای مرغ رو بپز و آبش و خودش رو بخور خیلی مفیده....اینو دیگه کجای دلم جا بدم!!!!یادمه وقتی پشت کنکور بودم یه روز بر اثر یه تصادف غیر منتظره پای مامانم شکست و من و خواهرم برای اینکه پای مامانم زودتر خوب شه براش خیلی پای مرغ درست می کردیم....وقتی هم که حاضر میشد می نشستیم دور هم و من خواهرم و برادرم و مادرم پای مرغ می خوردیم!!!!!به اسم مامانم و به کامه ما!!!!!اونوقت ها خوش خوراک و خوش اشتها بودم اما الان چی؟!!!بهم گفت قرص ها و آمپول هام رو براش ببرم تا ببینه و با داروهای خودش مقایسه کنه...حالا یه غصه ی دیگه هم دارم:قرار بود برای روز مادر تو باشگاهمون یه جشنی برگزار بشه و مربی مون باهامون یه سری حرکات ریتمیک رو کار کنه که ماها اجرا کنیم!!!امروز کمک مربی مون بهم گفت:محبوبه جون دکتر برات تا کی استراحت نوشته؟؟گفتم تا دو ماهه دیگه... بهم گفت:چه حیف پس نمی تونی تو جشن حرکات استپ انجام بدی؟؟منم کلی دلم گرفت..امروز خانم د که مربی مونه داشت بازم  در مورد جشن صحبت می کرد که نگاهش با قیافه ی محزون و مظلومه من تلاقی کرد و بلند گفت:محبوبه تو هم می تونی تو برنامه مون شرکت کنی...تو حرکت های زمینی(بدون استپ)می تونی شرکت کنی چون تو خیلی فعالی!!!!وای نمی دونید چقدر خوشحال شدم که حواسش به منم هست...در حین ورزش همه ی روزها نگام می کنه حالا چه کلامی و چه با اشاره ی سر حرکاتم رو تایید می کنه و همش بهم میگه:آفرین محبوبه!!!! یه روزم وسط ورزش اومد پیشم و گفت:تو ورزشکار خیلی خوبی هستی!!!!!امروز هم بعد از اینکه شنید اینطوری شدم کلی ناراحت شد و حمایتم کرد....به افتخار منم آخر حرکاتمون برای تقویت عضله ی زانو همون نرمشی که پزشکم بهم گفته بود رو انجام داد و گفت:محبوبه این حرکت رو می تونی تو روز تا ۱۰۰۰ بار هم انجام بدی(پزشکم هم همین رو گفته بود!!!)خلاصه ی کلوم این مشکلات زانو فعلا" تو خونه ی ما به صورت اپیدمی در اومده....خدا آخر و عاقبتمون رو به خیر کنه..امروز غروب شوور رفت و برام زیر پایی گرفت......چرا ما تا مشکلی برامون جدی نشه به فکر خودمون نیستیم؟؟هان؟؟آخه دختر خوب اینو چند ماه پیش می خریدی خب...اما خداییش چند بار به شوور گفته بودم اما شوور دیگه..یه سر و هزار بازار!!!!دوستای خوبم قدر سلامتی تون رو بدونید....امروز دلم گرفت و کلی گریه کردم...فکر کردم دیگه خوب نمیشم تا اینکه شوور برای کاری زنگ زد به پزشکم و بهش گفت:آقای دکتر خانمم از دیروز تا حالا زانوی غم بغل گرفته که من دیگه خوب نمیشم...دکترم بهش گفته بود:خانمتون خوبه خوب میشه...چه می دونم...باید مراعات زانویی کنم منم عاشق چهارزانو نشستن...باید رویه ام رو تغییر بدم انگار چاره ای جز این نیست!


پ.ن:نمی گم قبل از این خیلی زود به زود بهتون سر می زدم اما از این به بعد اگه دیر بهتون سر زدم یا اینکه سر نزدم ازم دلخور نشید!!!!بذارید به حساب کندرومالاسی!!!!بذارید این دو ماه تموم بشه و خیالم راحت!!!

پ.ن:از دیشب دارم نمازم رو نشسته می خونم و از امروز دارم از توالت فرنگی استفاده می کنم!!!!ای خداااااااااااااااااااااا!!!!من از توالت فرنگی متنفرم!!!!

پ.ن:وقتی یه نفر مثل مربی مون که هفت پشت باهات غریبه است و اینجوری بهت راهکار میده و حمایتت می کنه می خوای که از خوشحالی بال دربیاری...بیاید با همدیگه مهربون باشیم و قدر همدیگه رو بدونیم!!!!