به خاطر اینکه سایتی که توش عکس ها رو آپلود می کردم حالا حالا ها خیال درست شدن نداره فعلا" عکس های همین پست رو دوباره یه جای دیگه آپلود کردم و براتون گذاشتم....

اینم جدیدترین ورژن عکس های سورنا که توسط باباش چند شب پیش برام فرستاده شد...ما ۵ بهمن یعنی همون وقتایی که اربعین بود تهران بودیم...می خواستم برم سر جوجوقناری و مامان امیررضا خراب بشم اما بهشون رحم کردم...تهران که بودیم سورنا به من می گفت:خاله معبود!!!!!پسر دایی ام می گفت:یه دفعه بگو خاله محمود و خلاصمون کن دیگه!!!!فوق العاده از دفعه ی قبلی شیرین تر شده بود...یعنی می خواستم بخورمش...الانم با دیدن عکس هاش کلی دلم براش تنگ شد...عاشق اون وقتایی بودم که می نشست جلوی تلویزیون و به صورت نشسته پاهاش رو دراز می کرد....به مامانش می گفتم این چرا اینجوری میشینه؟؟می گفت من بهش گفتم برای اینکه زانوهات و پاهات درد نگیره پاهات رو دراز کن وقتی میشینی...وقتی اینجوری می نشست می خواستم از پشت سر برم و گازش بگیرم!!!!!

این ۳ تا عکس اولی مربوط به کریسمسه...دریغ از یک لبخند از طرف سورنا خان!!!!!!عین خاله اش جدیه!!!!! 

این ۵ تا عکس پایینی هم مربوط میشه به وقتی که تو حیاط مهدکودکشون آدم برفی درست کرده بودن و سورنا با آدم برفی عکس گرفته... 

خاله پایین چشمت چرا اینجوری شده؟؟؟دعوا کردی قلدر خاله؟؟؟

قربون اون خجالت کشیدن های موذیانه ات بشم من...

حالا داره چش و چاله اون آدم برفیه زبون بسته رو در میاره!!!!!!!!!

حالا مماخشو داره از جا می کنه!!!آخه به اون چی کار داری بچه جون؟؟؟موذیانه نخند سورنا!!!!!

چه عجب!!!!صاف صاف وایسادی و داری به دوربین نگاه می کنی؟؟تعارف نکنی ها..دکمه ها و دهن و کلاهه اون بدبخت هنوز مونده..اونا رو هم یه دستکاری بکن...خجالت نکش!!!!مطمئنم الان که آرومی تو اون ذهن شیطونت داری نقشه ی یه عضو دیگه رو می کشی...درسته؟؟

 


پ.ن:کی وبلاگ منو از کلمبیا...نروژ...آمریکا و کانادا می خونه؟؟؟اعتراف کنه...