راستی دفعه ی قبلی یادم رفت بهتون بگم که عکس العمل شوور چیه؟!!!آخه شبه قبل از نوشتن اون پست ازش پرسیدم:اگه من مرگم نزدیک باشه چیکار می کنی؟؟می دونید بهم چی گفت؟؟میگه به اون خانمم اطلاع می دم که به ماماش بگه فوری جهیزیه و وسایلش رو راست و ریست و آماده کنه...چون به زودی باید بیاد سرخونه و زندگیش...قبلنا هم ازش درباره ی این مورد پرسیده بودم:اگه من بمیرم چیکار می کنی؟؟!!!با یه حالته بامزه ای گفت:هیچی!!!۵ دقیقه ی اول گریه می کنم اما بعدش می خندم!!!!البته خودم می دونم که با این کار مشخصه که غم دوری من اونو خل و چل کرده و گرنه آدم که اینقدر زود از گریه به خنده تغییر موضع نمیده!!!!منم اینجوری خودمو گول می زنم...خب بگذریم....

بریم سراغ شماها که کلی منو دعوا کردید...یعنی چی؟؟چرا استعداد منو اینجوری کور می کنید؟؟؟خداییش تا حالا تو این همه ولاگی که تا حالا نوشته شده به موضوع به این باحالی برخورد کرده بودید؟؟عوضه اینکه تشویقم کنید که آفرین محبوبه..عجب ایده ای...عجب خلاقیتی...هی بزنید تو پرم !!!!اشکال نداره...اینم میذارم به حساب این که خیلی خیلی دوستم دارید...یک محبوبه ی مبتلا به خود شیفتگیه مزمن!!!!

این آخره سالی دارید چیکار می کنید؟؟هان؟بکش بکش در حال خونه تکونی هستید یا خرید؟؟بنده که خونه تکونی ام رو ۵ شنبه تموم کردم و از اون روز تا حالا هیچ کاری ندارم...دلتون بسوزهخریدهام  رو که بهمن ماه تو تهران انجام دادم و آمادگی درخشش مثل یه پرنسس رو در عید دارم!!!!!فقط خریدهای خونه مونده که فکر نکنم حالا حالا ها بتونم انجامش بدم...چون الان چند روه که داره عین سیل بارون می باره...الان پا نشید بهم بگید نگو اینجوری بارون برکت خداست اما وقتی یه هفته پشت سر هم بباره و هوا اینقد سرد باشه که نتونی پاتو بیرون بذاری و از کار و زندگی و خرید بیوفتی مثل من کلافه می شدید دیگه!!!!امسال عید قراره سورنا خان و خانواده شون(خواهر و دامادمون) به همراه مامانم بیان خونه ی ما...اگه من و شوور بودیم که اصلا" نه خواب داریم نه خوراک و اصلا" احتیاج به خرید کردن نداشتیم...مهمون دارم بابا!!!!یکی بیاد با من بریم خرید...

آجیل هم هنوز خریداری نشده...سبزه هم که می خواستم خودم سبز کنم اما اینقدر بارون اومد و نتونستم برم بیرون وسایلش رو بگیرم که فکر کنم وقتش گذشته باشه..می خواستم سبزه ی عدس بذارم برای اولین بار تو عمرم...قراره که شیرینی های عیدم رو هم خودم درست کنم!!!!دیگه کدبانو شدم برای خودم!!!هنوز سبزیه سبزی پلو با ماهیه چهارشنبه سوری و عید رو هنوز نخریدم...با این بارون نمیشه که!!!!!!!!!!!!!!!مثلا" دیشب یه ساعت رفتم بیرون اما از اونجایی که فشارم همیشه پایینه و خانم یخو هستم وقتی اومدم خونه نزدیک یه ساعت اونم زیر پتو طول کشید تا گرم بشم!!!!

کارهای خورده ریز زیاد دارم اما خب وقت کافی واسه ی انجامشون دارم...خیالم راحته...البته اگه تنبلی نکنم و دقیقه ی نود بازی درنیارم!!!!ایشاا... شما هم کارهاتون رو سر فرصت انجام بدید و تموم کارهاتون تا روز تحویل سال به نحو احسنت انجام بگیره....


پ.ن:بیاید برای مردم ژاپن دعا کنیم...همچنین دعا کنیم برای خواهرا و برادرامون تو کشورهای اسلامی که دارن پشت سر هم قربانی میشن!!!! 

پ.ن:مهرنوش جون حالت خوبه؟؟دقیقا" نمی دونم کدوم شهر ژاپن زندگی می کنی اما امیدوارم صحیح و سالم باشی عزیزم....

پ.ن:فردا آخرین جلسه ی ایروبیکه...بعدش میره تا بعد از عید!!!!از الان غصه ام گرفته!!!!منم ورزشکارنمی تونم بدون ورزش دووم بیارم!!!!

پ.ن:اونایی که پست پایین رو نخوندن بخونن لطفا"!!!!!!!!!!!!!!!!!