شاید بعد از خوندن این پست با خودتون بگید که:ای بابا..بعد این همه مدت اومدی اونم با این پست؟!!!پس پیشاپیش از اینکه خاطرتون رو مکدر می کنم ازتون عذر میخوام...

چند لحظه این صحنه ها رو تو ذهنتون تصور کنید:
1.دختر نوجوونی که جلوی مدیر مدرسه اش مثل ابر بهار اشک می ریزه و دلیل چند روز غیبت مدرسه اش رو اینجوری میگه:خانم ما پول کرایه تاکسی نداشتیم بیایم مدرسه...پدر همین دختر که یه کارگر روزمزده پشت در دفتر مدرسه به خاطر خجالتش حتی روش نشده بیاد داخل و دلیل غیبت دخترش رو توضیح بده...چون چند روز بوده که کارگری نکرده و پولی نداشته به دخترش بده....
2.تو کارگاه خیاطی همه در حال بریدن الگو و پارچه هاشون هستن...معلم میرسه سر میز دانش آموزی که سرش رو پایین انداخته و هیچی جلوش نیست...ازش می پرسه چرا بیکاری؟!!پارچه ها و الگوهات کجاست؟!اونم با خجالت میگه:خانم پول نداشتیم پارچه بخریم...

و    و     و .....

اگه بخوایم یکی یکی اینا رو بگم میشه مثنوی صد من کاغذ و ...همه مون می دونیم که این چیزا تو شهرهامون داره اتفاق می افته و دور از واقعیت نیست...خیلی هامون از نزدیک شاهدش هستیم..خیلی ها هم از دور فقط اینا رو می شنویم..منم این دو تا مورد رو شنیدم اما قلبم به درد اومده...مگه نه اینکه این بچه ها مثل خواهر ها و برادرامون هستن؟!!مگه نه اینکه همه ی ما جزو یه خانواده ایم به اسم ایران؟!!!پس چرا باید شاهد اینا باشیم؟!!به جای غر زدن و شعار دادن بهتر نیست دستامون رو بهم بدیم و کمکشون کنیم؟!!!!!منم خواستم همین کار رو بکنم..بیام و با شما این موضوع رو مطرح کنم...هر کسی با توجه به وسعش کمک کنه..شاید مبلغ واریزی از نظر شما خیلی ناچیز باشه اما می تونه کرایه چند ماه رفت و آمد یا پول وسایل کارگاه این بچه ها رو تامین کنه...پس به این فکر نکنید که مبلغ کم باشه اصلا" به حساب نمیاد..اگه همین مبالغ کم جمع بشه خودش کلی میشه و چه بسا مشکل خیلی از این بچه ها رو حل کنه...هر کسی از دوستان دلش خواست که تو این کار خیر شرکت کنه برای من ایمیل یا ادرس وبلاگش رو تو کامنت بذاره تا من شماره حساب رو براش بفرستم...ممنونم از همراهی همیشگی تون...