کشـــون کشــون چرخ دستـــی خریدهـــام رو دارم روی زمین می کشـــم که پیرمـــردی از کنارم رد

میشـــه و زیر لب با غرض و طعـــنه میگـــه:اینقـــدر بکش تا جـــونت در بیاد!!!!:O :| تا اومــدم سرم

رو بالا بگیرم و قیافــه اش رو ببینم..پیرمـــرد دیگـــری سرفـــه کنان و سیگـــار به دست از کنـــارم رد

میشه...گویا پیرمرد دومـــی دوست همون پیرمرد اولـــی بوده و بی خیـــال نصیحت های او برای نکشیدن

سیگـــار!!!